کوثر جونکوثر جون، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره

نورچشمم، ثمره زندگیم

مرگ هم آمدنی است!

حدود یک هفته پیش خبری عجیب تکانم داد! باورت نمی شود که تا آن روز از مرگ کسی اینقدر افسرده نشده بودم. شاید برای اینکه هیچ وقت باور نداشتم که مرگ به همین راحتی گریبانمان را خواهد گرفت و خواهد برد... اول مامان نرگس بهم گفت که مادر آقا جونت فوت کرده و چون ایشان مسن و کمی بیمار هستند ، باورش برایم راحت تر بود اما وقتی خونه آقا جون رفتم و گریه ها و غم خاله هات رو دیدم ، خاله فائزه رو قسم دادم تا راستش رو بهم بگه. و وقتی بهم گفت که خانم دایی احمد ، طیبه خانم فوت کرده چند لحظه در حالی که دست خودم نبود روی پاهایم می زدم و با گریه می گفتم : نه تو رو خدا نه!خدایا نه !... باورش خیلی برام سخت بود چون طیبه خانم خیلی شاد و دل زنده بود . باور اینکه ...
14 تير 1392

امروز تو معلمم بودی و من شاگردت!

      کوثر عزیزم امروز 13 فروردین سال 1392، روز طبیعت بود امروز با خانواده مامان جونت در روز طبیعت دل به طبیعت زیبا و بکر کوه زدیم و از همه زیبایی های اون استفاده کردیم اما چیزی که برای من امروز از همه چیز ارزشمندتر و زیبا تر بود علاقه زیاد شما به کوهنوردی بود ...   کوثر عزیزم امروز 13 فروردین سال 1392، روز طبیعت بود امروز با خانواده مامان جونت در روز طبیعت دل به طبیعت زیبا و بکر کوه زدیم و از همه زیبایی های اون استفاده کردیم اما چیزی که برای من امروز از همه چیز ارزشمندتر و زیبا تر بود علاقه زیاد شما به کوهنوردی بود این رو اون روزی فهمیدم که تو با یکی از هم سن و سالات تلاش می کردی...
13 فروردين 1392
1